معنی ظرف بزرگ مسی دسته دار
حل جدول
ابگردان.
ظرف بزرگ مسی
دوستکامی
ظرف مسی بزرگ
دوستکامی
ظرف مسی
تال
ظرف فلزی دسته دار
سطل
ظرف مسی دستهدار
یغلاوی
ظرف مسی تهگرد
پاتیل
ظرف مسی حمام
تاس
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنچه که دارای دسته است دارای قبضه مقابل بیدسته: صندلی دسته دار، فرمانده سر لشکر
لغت نامه دهخدا
دسته دار. [دَ ت َ / ت ِ] (نف مرکب) دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته.
- طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف.
|| دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد. || سپهبد و سرلشکر. (آنندراج).
مسی
مسی. [](اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند.(تحفه ٔ حکیم مؤمن).
مسی. [م ِس ْی ْ / م ُ](ع اِ) شبانگاه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(دهار)(مهذب الاسماء).
فرهنگ عمید
هرچیزی که دارای دسته باشد، مانند کوزه و سبو،
سردسته و فرماندۀ دستهای از سپاه،
معادل ابجد
2193