معنی ظرف بزرگ مسی دسته دار

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

دسته دار

(صفت) آنچه که دارای دسته است دارای قبضه مقابل بیدسته: صندلی دسته دار، فرمانده سر لشکر

لغت نامه دهخدا

دسته دار

دسته دار. [دَ ت َ / ت ِ] (نف مرکب) دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته.
- طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف.
|| دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد. || سپهبد و سرلشکر. (آنندراج).


مسی

مسی. [](اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند.(تحفه ٔ حکیم مؤمن).

مسی. [م ِس ْی ْ / م ُ](ع اِ) شبانگاه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(دهار)(مهذب الاسماء).

فرهنگ عمید

دسته دار

هر‌چیزی که دارای دسته باشد، مانند کوزه و سبو،
سردسته و فرماندۀ دسته‌ای از سپاه،

معادل ابجد

ظرف بزرگ مسی دسته دار

2193

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری